نمایش بیرونی یا رضایت درونی؟ از نظر استیو جابز کدام مهمتر است .

0 0
امتیاز 3.72 تعداد رای 16

نمایش بیرونی یا رضایت درونی؟ از نظر استیو جابز کدام مهمتر است .

همه ما به دنبال کارآفرینی هستیم , دوست داریم بدانیم افراد بزرگی مثل استیو جابز چطور از هیچ به موفقیتی عظیم دست پیدا کردند؛ چطور شرکت Apple که در یک گاراژ خانگی تأسیس شده بود حالا به بزرگ‌ترین غول تکنولوژی جهان تبدیل شده است.

شاید در این بین مقالات زیادی نیز خوانده باشید و بین راه‌های مختلف گیج شوید؛ اما جواب بسیار ساده‌تر از این‌هاست :استیو جابز نه باهوش‌ترین انسان کره زمین بود نه یک مغز متفکر؛ استیو جابز فقط یک اصل ساده را رعایت کرد و آن رضایت درون بود!

بگذارید موضوع را به شیوه دیگری برای شما باز کنم ، همه افرادی که دائم در تلاش برای رسیدن به قله موفقیت هستند می‌توانند این سؤال را از خودشان بپرسند:

من در زندگی باید به دنبال چه چیزی باشم؟

یا برای چه چیزی خلق شده‌ام؟

یک نگاه به گذشته خودتان بیندازید. اگر فقط 5 ماه از زندگی شما باقی‌مانده باشد آیا از جایی که امروز رسیده‌اید راضی هستید؟ آیا از چیزی که برای مردم به عنوان یک دکتر، مهندس، فروشنده و …. به نمایش می‌گذارید راضی هستید یا نه؟

بله این یک سؤال عمیق است. بیشتر ما از اصل زندگی خود راضی نیستیم، آرزوهای اصلی خودمان را دائماً عقب می‌اندازیم و هرکدام هم بهانه خاصی برای این کار پیدا می‌کنیم. هیچ کدام از ما به این نکته فکر نمی‌کنیم که شاید روزهای آخر عمرمان باشد، چون گویی خودمان را فناناپذیر می‌بینیم. اما اگر یک سال قبل از مرگ ما به ما خبر بدهند آیا باز هم همین شغل را ادامه می‌دهیم یا همه چیز را رها می‌کنیم و به دنبال کارهایی می‌رویم که از اعماق وجودمان می‌خواهیم آن‌ها را انجام دهیم.

اول به این سؤال جواب بدهید که شما برای چه چیزی خلق شده‌اید.
برای پاسخ به اعماق وجودتان رجوع کنید. اما اگر به جواب نرسیدید روش دیگری را به شما یاد می‌دهیم. ابتدا پیشنهاد می‌کنم پنج چیزی که  بیشترین ارزش را برای آن قائل هستید فهرست کنید.پنج چیزی که می‌خواهید زندگی شما در محور آن‌ها حرکت کند و شما را آرام می‌کنند. برای مثال پنج  ارزش اصلی زندگی من شامل موارد زیر است :

    صداقت
    ایمان
    پیشرفت
    کمک
    خانواده

این‌ها ارزش‌هایی هستند که زندگی روزانه من و تصمیماتی که می‌گیرم برای بهتر شدن آن‌هاست و سعی می‌کنم زندگی‌ام را در مسیر این 5 ارزش نگه دارم. شما هم حتماً ارزش‌ها و عنصرهایی در ذهنتان دارید که از هر چیز برایتان مهم‌تر است.

به خاطر داشته باشید که این ارزش‌ها یک شبه به وجود نمی‌آیند.آن‌ها محصول عمری هستند که شما تا به امروز گذرانده‌اید، حاصل انتخاب‌هایی که کرده‌اید. اما شما می‌توانید از حالا به بعد یک انتخاب جدید داشته باشید. می‌توانید ارزش جدیدی را جایگزین ارزش‌های قبلی خود کنید و به سمت نقطه‌ای جدید بروید. می‌توانید 5 چیز جدید در زندگی خود انتخاب کنید که کاملاً با گذشته فرق دارد. این کار زندگی شما را در آینده دور تغییر خواهد داد. هر کاری که انجام می‌دهید به یک تصمیم وابسته است.پس مراقب باشید که در پایان این تصمیم‌ها هستند که شما را می‌سازند.

به نمایش بیرون توجه کنیم یا رضایت درون؟

زندگی انسان دارای دو بخش است. بخشی که مردم آن را می‌بینند و بخشی که از دید آن‌ها مخفی است. خیلی از افراد هستند که در طول دوران زندگی خود به موفقیت‌های زیادی رسیده‌اند. آن‌ها درآمد خوبی داشتند و در کارشان آنقدر موفق بودند که تقدیرهای فراوانی از آن‌ها شده است. اما آیا این کافی است؟

در واقع این چیزی است که جامعه از شما می‌بیند و تحسین می‌کند اما در بین همین افراد شاید درصد بالایی از آن‌ها ناراضی هستند. زیرا این موفقیت‌ها چیزی نیست که روح آن‌ها را آرام کند. این تقدیرها درواقع چیزی نیست که ماموریت عمیق شخصی و چیزی که برای آن به دنیا آمده‌اید باشد. این را خودتان میدانید و به همین دلیل است که علیرغم موفقیت، احساس رضایت واقعی ندارید.

حالا سؤال اینجاست. برای شما کدام مهم است. اینکه از بیرون خوب دیده شوید یا اینکه از درون راضی باشید؟

هرچند که رسیدن به هردوی این‌ها مشکلی ایجاد نمی‌کند اما باید مراقب باشید. مراقب اینکه در راه رسیدن به رضایت بیرونی، به راهی نروید که شما را از اهداف درونی دور کند. معمولاً هم در زندگی اکثر مردم دنیا همین اتفاق می‌افتد. ما آنقدر اثیر جهان می‌شویم که سعی می‌کنیم خودمان را با آن وقف بدهیم. تا به خودمان می‌آییم می‌بینیم که 30-40 سال از زندگی ما گذشته و در نقطه‌ای قرار داریم که گویی متعلق به ما نیست.

انگار که از مسیرمان به شدت دور شده‌ایم. شاید رئیس یک مجموعه باشیم یا حتی یک جراح معروف که همه از ما تمجید و تعریف کنند. اما شب‌ها که سرمان را روی بالش می‌گذاریم رویاهایی به سراغمان می‌آید که نزدیک آن‌ها نیستیم.در مکان و کارهایی خودمان را می‌بینیم که امروز از آن‌ها بسیار فاصله داریم. این رؤیاها تصورات ذهنی شما هستند از علاقه درونی‌تان. برای چند دقیقه چشمتان را ببندید و خودتان را در خوشایندترین کار و هدف تصور کنید. ببینید. آیا این تصور با واقعیت زندگی شما یکی است یا خیر؟

 توجه به بیرون، دیگران را راضی می‌کند .

بیرون زندگی مانند ویترین فروشگاه است. همه ما سعی می‌کنیم که بهترین شکل ممکن را داشته باشد. مثلاً بیشتر پدر و مادرها دوست دارند که فرزند آن‌ها دکتر شود یا مهندس. آن‌ها به شما فشار می‌آورد که درس بخوانید تا بتوانید به این هدف برسید. هر بار که از والدین خود بپرسید به شما میگویند که صلاح شما در این است. تا بتوانی در آینده‌شان و منزلت اجتماعی داشته باشی. این کار زندگی تو را تضمین می‌کند. اما این بزرگ‌ترین سرقت تاریخ است.

آن‌ها به خودشان فکر می‌کنند. والدین ترجیح می‌دهند همه جا بگویند که فرزند من پزشک است تا خودشان سربلند شوند. آن‌ها به دل شما و علاقه شما کاری ندارند. به این اهمیت نمی‌دهند که شما چطور خوشحال می‌شوید، آن‌ها می‌خواهند خودشان خوشحال شوند.به هر حال چه به اجبار والدین و چه تحت تأثیر باورهای غلط اجتماعی، بیشتر مردم جهان به سمت کارهای ناخواسته پیش می‌روند تا بتوانند زندگی کنند. آن‌ها بیشتر اهمیت می‌دهند که دیگران چه تصویری از او می‌بینند. بگذارید یک مثال ساده بزنم.

  •     آیا شما ترجیح می‌دهید یک پیراهن مد روز را بپوشید که همه شما را شیک پوش صدا کنند؟
  •     یا ترجیح می‌دهید یک پیراهن از مد افتاده که شما دوستش دارید اما دیگر هیچ کس در خیابان چنین چیزی به تن ندارد را بپوشید؟

 95% مردم جامعه گزینه اول را انتخاب می‌کنند. نه تنها در مورد یک پیراهن ساده. بلکه آن‌ها در تمام طول زندگی از این سیستم استفاده می‌کنند که کاری را انجام دهند که مردم می‌پسندند. آن‌ها ترجیح می‌دهند در جامعه مورد قبول و ستایش قرار بگیرند.نتیجه این شیوه زندگی شاید این باشد که شما از 20 تا 30 سالگی زندگی را به صورت نسبی راضی کننده بگذرانید. اما بعد از گذر 10 سال، روزمرگی شما شروع می‌شود. حتی اگر بزرگ‌ترین جراح قلب کشور هم باشید. تکرار به سراغ شما می‌آید. دلخوری و خستگی شمارا فرامی‌گیرد. هیچ چیز برایتان جذاب نخواهد بود و اینجاست که فکر و رؤیایی که درونتان به مدت چندین دهه سرکوب شده بیدار می‌شود و هر روزتان را پر از حسرت می‌کند.

   توجه به درون، خودتان را راضی می‌کند .

شاید میلیون‌ها نفر در دنیا دوست داشته باشند که یک امپراطوری تولید موبایل داشته باشند تا منزلت اجتماعی کسب کنند. اما استیو جابز چنین نبود. او فقط یک عاشق بود مسیر او زمانی از مردم عادی جدا شد که به درونش نگاه کرد. وقتی تمام وجودش می‌گفت که او باید یک بنیان‌گذار در زمینه الکترونیک باشد به دنیای بیرونی پشت کرد و دانشگاه را رها کرد.

به‌هرحال او توانست چیزی که دوست دارد را انجام دهد او فقط به صدای درونش گوش می‌کرد نه هیچ چیز دیگری در جهان. او در سال 2003 فهمید که دچار سرطان است و سال 2011 نهایتاً فوت کرد او تا روز آخر برای اپل کار کرد. با اینکه می‌دانست در حال مرگ است اما خوشحال بود. جابز اگر 100 بار هم دوباره به دنیا می‌آمد همین راه را می‌رفت. نگاه جابز به درون بود. وقتی نگاه شما به درون باشد ابتدا یک نگرانی خودتان و اطرافیانتان را فرا می‌گیرد. خانواده شما در مقابلتان می‌ایستند از اینکه شما هدف عجیبی دارید و یا اینکه نمی‌خواهید به دانشگاه بروید. این کار برای خودتان هم سخت است اما فقط کافی است که ایمان داشته باشید. ایمان چراغ راه شما در این مسیر تاریک خواهد بود. به ندای درونی خود گوش دهد.

به دنیای اطراف توجه نکنید. منتظر نباشید که بفهمید جهان چطور می‌خواهد شما را ببیند. نگاه خودتان را به جهان تحمیل کنید. مسیری را در پیش بگیرید که از مرگ خود در آن نترسید. در راهی باشید که اگر به شما بگویند 1 سال دیگر می‌میرید، باز هم با خشنودی راه خودتان را ادامه دهید.

    معجزه توجه به درون

توجه به درون تنها برای یک رضایت معمولی نیست. خبر خوب این است که توجه به درون نتیجه‌اش آن می‌شود که تمام چیزهایی که می‌خواستید به دست بیاورید را از راه بهتر و صحیح‌تر به دست خواهید آورد. یعنی اگر شما اصل را بر توجه به رؤیای درونی و مأموریت زندگی خود بگذارید در نهایت پس از موفقیت، هم ثروت به دست خواهید آورد و هم منزلت اجتماعی. آن وقت است که همه اطرافیان و مردمی که شما را دیوانه خطاب می‌کردند حالا برای شما احترام قائل می‌شوند. به استیو جابز نگاه کنید. در دوران دانشگاه یک پلیور ساده، شلوار جین و کفش کتانی می‌پوشید و همه از وضعیت نامرتب و شلخته او شاکی بودند. حتی آن دوران که در شرکت ATARI مشغول به کار بود همه از بوی بد بدنش شاکی بودند!!

اما همین استیو جابز با تمرکز به درون و در نهایت خلق اپل. موفق شد کاری کند که همه مردم عاشق لباس‌هایش شوند و همان تیپ شلخته‌اش را ستایش کنند. پس توجه به درون تنها احساس خوب درونی را برای شما ایجاد نمی‌کند. بلکه معجزه‌ بزرگی است که سرانجام همه چیز را برای شما به ارمغان می‌آورد.

امتیاز دهید :
به اشتراک بگذارید :

نظر دهید

گزارش